vatanim tam azerbaycan galacak kandim garajehgayeh
قراجه قيه
تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1391 | یازار : تانري و توپراغيني سون بيري
+ به يه ن

«والنتاين»، اين روز عشق، وفاداري و دلدادگي پاك و حلال ميان همسران جهان را گرامي مي‌داريم و به عموم زنان و مردان متأهل و سرشار از وفا و صفا در هر نقطه از كره‌ي خاكي تبريك مي‌گوييم.

كُرنشي در پيشگاه يك «والنتاين» خودي

رحمتليك حميد آرش آزاد

عارفان راستين، از ابوسعيد ابي‌الخير گرفته تا مولوي و شيخ‌شهاب‌الدين سهروردي و ديگران «عشق» را نخستين آفريده‌ي حضرت باري‌تعالي شناخته و اصولاً اصلي‌ترين هدف از آفرينش هستي را ايجاد عشق و زنده نگاه داشتن آن از ازل تا ابد دانسته‌اند.

اينان، آن «امانت» را كه دشت‌ها، كوه‌ها، اقيانوس‌ها، آسمان‌ها و حتي ملايك خود را در كشيدن بار آن ناتوان ديده‌اند و تنها انسان شايستگي‌اش را داشته است، همان «عشق» مي‌دانند و «بلي» گفتن انسان در پاسخ به پرسش «أَلَستُ بِربّكُم» را همان تعهد در پذيرايي «عشق» و ادامه دادن «وفا» تعبير و تفسير كرده‌اند.

در كانون پاك خانواده‌ها نيز «عشق» به سان چراغي مقدس و آتشكده‌اي هميشه روشنايي آفرين و هستي‌بخش است كه دل‌ها را جاودانه روشن، گرم و بهاري مي‌كند و اهريمن بي ‌وفايي، خيانت و ناراستي را به نابودي مطلق مي‌كشاند.

داستان‌ها و افسانه‌هاي عاشقانه بخش‌هاي بزرگي از ادبيات، بخصوص اشعار اقوام، نژادها و ملت‌هاي گوناگون جهان را تشكيل داده و موجب آفرينش آثار بسيار زيبا و دل‌انگيزي شده‌اند. آثاري كه خواندن و شنيدن آن‌ها، درهاي جهاني بسيار زيباتر از بهشت را بر روي دل‌ها و احساس‌ هاي پاك و لطيف هر خواننده و شنونده‌اي مي‌گشايد و انسان‌ها را در لذتي آسماني و اثيري غوطه‌ور مي‌سازد.

همه‌ي اين داستان‌ها و افسانه‌ها، زيبا و روح‌نواز هستند، در اين بهشت ‌هاي ساخته شده توسط نيروهاي اهورايي روان و ذهن انسان‌ها، اقيانوس ‌هايي از نور، صفا، پاكي، عرفان، فداكاري و... موج مي‌زند. اما در ميان اقوامي كه من با ادبيات آن‌ها آشنايي دارم، داستان‌هاي مربوط به ترك‌هاي اوغوز يك سر و گردن بالاتر از ديگران ايستاده‌اند و در اين ميان، داستان «دلي دؤمرول» از كتاب «دده قورقوت» واقعاً چيز ديگري است.

در ادبيات عاشقانه‌ي عربي و فارسي، هميشه مرد «عاشق» و زن «معشوق» هستند. در اين ادبيات، مرد «فاعل» است و زن «منفعل» و بدين ترتيب، هميشه مرد پيشقدم و زن قبول‌كننده است.

تنها در ادبيات ترك‌هاي اوغوز مي‌بينيم كه همسر و معشوق مرد « پهلوان » در تيراندازي، شمشيرزني، گرزكوبي، كشتي و جنگ، نه تنها چيزي از شوهر خود كم ندارد، بلكه گاهي روي دست او هم بلند مي ‌شود.

در اظهار عشق نيز، زن و مرد، هر دو «قوْپوز» را به سينه مي‌فشارند و اشعار عاشقانه مي‌سرايند و مي‌خوانند و زنان دراين گفتگوي شاعرانه و موزيكال نيز، به قول معروف، به هيچ وجه كم نمي‌آورند.

نمونه‌هاي اين موارد را مي‌توان در بيشتر داستان‌هاي كتاب «دده قورقوت» و همچنين داستان‌هاي «كوراوغلو»، «شاه اسماعيل و عرب زنگي»، «اصلي و كرم»، «عاشيق غرب ايله شاه صنم» و... فراوان ديد.

در داستاني از «دده قورقوت» پهلوان بسيار بزرگ و مغروري به نام «دلي دؤمرول» كه در همه‌ي عمر خود مزه‌ي تلخ شكست و ناتواني را نچشيده و مرگ هيچ انساني را تا آن زمان نديده، عده‌اي مردمان سوگوار را مي ‌بيند كه سيل اشك از چشم‌ها روان ساخته و بر سر و سينه‌هاي خود مي‌زنند.

پهلوان پيش مي‌رود و دليل اين ماتم بزرگ را مي‌پرسد. در پاسخ به او مي‌گويند كه يك جوان از ايل گرفتار «مرگ» شده است.

«دلي دؤمرول» در مورد «مرگ» سئوال مي‌كند. جواب مي‌دهند كه مرگ توسط «عزرائيل» صورت مي‌گيرد و او، به فرمان پروردگار جهانيان، از آسمان مي‌آيد و جان انسان‌ها را مي‌گيرد.

«دؤمرول» كه چيزي در مورد فرشته‌ي جان‌ستان نمي‌دانسته و خود نيز به جواني و نيروي بدني بي‌همتاي خود مغرور بوده، مي‌گويد: «اگر عزرائيل مرد است، بيايد و جان من را بگيرد و در مقابل، ببيند كه چه بلايي بر سر او مي‌آورم»!

اين غرور و جسارت پهلوان جوان موجب خشم حضرت باري‌تعالي مي‌شود و خداوند به عزرائيل امر مي‌فرمايد كه برود و جان او را بگيرد.

عزرائيل- شايد براي قدرت‌نمايي به اين پهلوان جوان و جسور و آشكار ساختن ناتواني‌هاي او- مي‌آيد، اما چند بار دؤمرول را بازي مي‌دهد و او را عاجز مي‌سازد و در نهايت، او را سرنگون مي‌سازد كه جانش را بگيرد.

دؤمرول از عزرائيل پوزش مي‌خواهد و خواهش مي‌كند كه كاري با او نداشته باشد. ولي فرشته‌ي مرگ به او اطلاع مي‌دهد كه هيچ اراده و نيرويي از خود ندارد و مطيع و مأمور پروردگار است.

دؤمرول از او تقاضا مي‌كند كه اجازه دهد نمازي بخواند و از درگاه الهي طلب بخشايش بكند. عزرائيل هم براي اين كار او را آزاد مي‌گذارد. پهلوان جوان نماز مي‌خواند، به درگاه قادر مهربان روي بندگي مي‌سايد، از گناه و جسارت خود توبه مي‌كند و مسألت مي‌نمايد كه او را ببخشايد. خداوند هستي‌بخش نيز توبه‌ي او را قبول مي‌فرمايد، اما براي رهايي جانش از مرگ، به او امر مي‌فرمايد كه يك «جان» ديگر را معرفي بكند تا عزرائيل آن جان را بگيرد و دست از جان او بردارد.

دل دؤمرول، پيش مادر و پدر خود مي‌رود، ماجراي خود را برايشان تعريف مي‌كند و از آن دو پير بسيار سالخورده و نزديك شده به مرگ، خواهش مي‌كند كه يكي‌شان جان خود را به درگاه پروردگار تقديم بكند، اما هر دو مي‌گويند كه جان برايشان از هر چيزي عزيزتر است و نمي‌توانند از ادامه‌ي زندگي خود چشم بپوشند، حتي به قيمت جان و زندگي تنها پسرشان!

پهلوان نااميد شده از سوي عزيزترين كسان خود، پيش عزرائيل باز مي‌گردد و مي‌گويد كه چاره‌اي جز دادن جان ندارد، اما تقاضا مي‌كند ملك‌الموت چند لحظه به او مهلت بدهد كه همسر خود را ببيند و وصيت بكند.

دؤمرول پيش شريك زندگي خود مي‌آيد و بعد از شرح ماجرا، همه‌ي ثروت ‌هاي خود را به او مي ‌بخشد و حتي توصيه مي‌كند كه بعد از مرگ وي، همسري ديگر براي خود انتخاب كند و از جواني و زندگي خود برخوردار بشود. تنها خواهش دؤمرول اين بوده كه فقط از دو بچه‌ي يتيم او خوب پرستاري بشود كه رنج بي ‌پدري را احساس نكنند.

با شنيدن اين ماجرا، همسر دلي دؤمرول به شوهر پهلوان خود مي‌گويد: «بعد از تو، همه‌ي آب‌هاي جهان بر كام من زهر تلخ و همه‌ي نعمت‌هاي گيتي بر من حرام باد. اگر دل به مردي بسپارم، خانه‌اش برايم جهنم و خودش اژدهاي اهريمني باد. مگر يك «جان» چه ارزشي داشت كه پدر و مادرت از تو دريغ كردند؟ به جناب عزرائيل بگو بيايد تا من، با اخلاص و شوق تمام، جانم را تقديم بكنم، زيرا كه مردن در راه شريك زندگي خود را جاودانه‌ترين زندگي مي‌دانم.»

اين بار، دلي دؤمرول و همسرش، با هم در پيشگاه پروردگار به خاك دعا و نياز مي‌افتند. هر دو از خالق هستي مي‌خواهند يا جان هر دو نفرشان را بگيرد و يا آنان را مورد بخشايش و عنايت‌هاي پايان‌ناپذير خود قرار دهد. حضرت‌حق نيز گناه و جسارت بندگان توبه‌كرده‌ي خود را عفو مي‌فرمايد و به هر كدام 140 سال عمر مي‌بخشايد.

اينجاست كه شاعر بسيار بزرگ و نامدار و سراينده‌ي فقيد معاصر آذربايجان ، زنده‌ياد «بولوت قره‌چورلو- سهند» در كتاب «سازيمين سؤزو» مي‌سرايد:

دئمك بير قادينين عشقي- وفاسي

تانري غضبينه غلبه چالدي

دؤمرولون گول آچدي گونو- دونياسي

يوز قيرخ ايل ياشادي، يوز قيرخ ايل قالدي

***

انسانليق يوكسه‌لن ان اوجا يئرين

بير آدي سئوگي‌دير، بيري محبت

هر ياني آختارديم من درين- درين

آرايا بيلمه‌ديم باشقا حقيقت

«والنتاين»، اين روز عشق، وفاداري و دلدادگي پاك و حلال ميان همسران جهان را گرامي مي‌داريم و به عموم زنان و مردان متأهل و سرشار از وفا و صفا در هر نقطه از كره‌ي خاكي تبريك مي‌گوييم. اما خود نيز در اين ميام حرفي براي گفتن داريم.

مردمان غرب، بعد از پشت سر گذاشتن دوران تاريك و جهنمي موسوم به «سده‌هاي ميانه» و پس از آغاز عصر «انقلاب صنعتي» در اروپا، توانستند نوعي «انقلاب فرهنگي» نيز پديد بياورند و از آنجايي كه بر تكنولوژي مدرن و رسانه‌هاي گروهي تسلط يافته‌اند، توانستند همه‌ي پديده‌هاي دلخواه خود را «جهاني» بكنند، در حالي كه در برخي موارد، ما بسيار بهتر از آنها را داشتيم.

اينك در برابر واقعيت‌هايي قرار گرفته‌ايم كه نمي‌توانيم آنها را به سود خود تغيير بدهيم. در «عصر اطلاعات»، زندگي مي‌كنيم و كره‌ي خاكي بسيار پهناور روزگاران گذشته، اكنون تبديل به يك «دهكده‌ي كوچك جهاني» شده است و با اين سرعت پيشرفت ماهواره، اينترنت و ساير وسايل ارتباطي، بدون شك در آينده‌ي نه چندان دور، تبديل به يك «خانه» خواهد شد.

در چنين شرايطي، ما نيز «جهاني» باشيم و جهاني نيز بينديشيم و مراسم «جهاني» و مربوط به همه‌ي انسان‌ها را گرامي بشماريم و خود نيز فعالانه در آنها شركت نماييم. اما اين جهاني شدن، هرگز نمي‌تواند و نبايد ما را از ارزش‌ها و مراسم ديني، ملّي، قومي و فرهنگي ويژه‌ي خودمان دور سازد و با «خويشتن خويش» بيگانه نمايد.

به عنوان مثال و در همين موردي كه در حال حاضر با آن روبرو هستيم، مي‌توانيم و بايد هم مراسم مربوط به «والنتاين»(۲۵ بهمن) را باور كنيم و به اجرا دربياوريم، ولي اين حق مسلم را نيز براي خود قايل شويم كه افزون به نام «جهاني»، يك نام «بومي» متعلق به خود را روي آن بگذاريم و مثلاً آن را «دؤمرولون وفالي قاديني گونو» و يا به طور خلاصه «سئوگي گونو» بناميم.



گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: تورك كيمليي
آرشیو
سون یازی لار
یولداش لار
سایغاج
ایندی بلاق دا : نفر
بوگونون گؤروشو : نفر
دونه نین گؤروشو : نفر
بوتون گؤروش لر : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
باخیش لار :
یازی لار :
یئنیله مه چاغی :